داستان های واقعی Secrets

داستان های واقعی Secrets

Blog Article

بااین‌حال، اتفاقات کمی در هتل موردنظر داستان واقعی ارواح، با اتفاقی که برای الیزا لام ۲۱ ساله افتاد، مقایسه می‌شوند.

داستان طنز و خنده دار برای کودکان و قصه های با مزه برای سنین کم

بـه سراغش رفتم و جریان را از او پرسیدم. او گفت: نه من بانی نیستم
Rastannameh
عواقب این ازدواج برای هدا بی‌اهمیت بود و تنها نگرانی‌اش بابت دخترش بود كه می‌گفت شاید خانواده‌اش دختر کوچولوی او را نپذیرند. هدا می‌خواست بعد از ازدواج اشکان را به مهاجرت ترغیب کند ولی اشکان فقط خود هدا را می‌خواست و پذیرای هیچ‌گونه توجهی از طرف هدا حتی نسبت به دخترش هم نبود.

اما این روش با وجود منطقی که ظاهراً داشت، در واقعیت ناکارآمد بود. چراکه بیماران کاتالپسی در حالت حمله‌های کاتاتونی اصلاً درد را حس نمی‌کردند. بنابراین در عمل این معاینات اوضاع را وخیم‌تر نیز می‌کرد. به این جهت نه‌تنها فرد به اشتباه زنده‌زنده دفن می‌شد، بلکه قبل از تدفین مجانی شکنجه هم می‌شد! داستان‌های ترسناک واقعی از زنده به گور شدن به استفاده از تابوت‌های ایمن نیز دامن زدند.

در سال ۱۹۶۲، جورج جیانینی ۶۵ ساله در حال قدم زدن از کنار هتل سیسیل بود که سقوط جسد یک زن ۲۷ ساله که از طبقه نهم هتل خارج شده بود، او را کشت.

از طرف دیگر مدام بر سر خانه ماندن و بیرون رفتن، مهمان آمدن و… اختلاف داشتیم. مجید دوست داشت وقتی از سر کار می‌آید روی کاناپه جلوی تلویزیون دراز بکشد، تلویزیون ببیند و هیچ حرفی هم نزنیم ولی برعکس من عاشق مهمانی رفتن و مهمانی دادن، سفر، خرید و… بودم ولی او سعی می‌کرد مرا مهار کند و نشان دهد که این چیزها اصلا مهم نیست و من بیهوده وقت تلف می‌کنم. او حتی صحبت کردن درباره احساسات را هم بیهوده می‌دانست.

وبلاگ طاقچه محلی است برای نوشتن درباره کتاب. اینجا حوالی کتاب‌ها پرسه می زنیم و با هم درباره کتاب‌ها صحبت می‌کنیم.

به هر حال هراسان بازی خود را رها کردیم و به سمت پله ها دویدیم . اما همچنان حواسمان به آنها بود . ناگهان یکی از آنها به به حالت دو که همراه با جیغهایی کر کننده به سمت ما آمد . من که مواظب کوچکترها بودم آخرین نفر به پله ها رسیدم . وحشت و دلهره ام وصف ناپذیر است آن موجود بی رحم و خشن که بهتر است او را جن نام گذاری کنم درست پایین پای من بود و دستش به پاشنه ی پایم میرسید. حالا که به خوبی میتونستم او را ببینم سیه چرده و پیر و عبوس بود و از دیدن او بشدت ترسیدم و با صدای بلند جیغ کشیدم وبا صدای بلند جیغ کشیدم .

اما روز بعد به پلیس اعتراف کرد. در ادامه این داستان واقعی ارواح او ادعا کرد که صداهایی را در خانه شنیده که از او خواسته‌اند پدر و مادر، برادران و خواهرش را بکشد. این اولین بار نیست که دی فیو ادعا می‌کند که چنین صداهایی را شنیده است.

حتی لباس‌های خدمه سرجایشان گذاشته شده بودند، اما کسی پیدا نشد. فقط یک پمپ جدا شده در انبار، سه و نیم فوت آب در آبگیر، و یک قایق نجات گم‌شده، نشان می‌دادند که مشکلی وجود داشته است.

“مطمئنی؟” با تعجب پرسید: “اما این خیلی زشت و وحشتناکه.”

این بیماری اغلب با حمله‌های کاتاتونی (اختلالات حرکتی) نیز مرتبط است. اگرچه امروزه این بیماری کاملاً شناخته شده، اما در گذشته درک درستی از این وضعیت بغرنج وجود نداشت و به‌ همین‌ دلیل نیز افراد زیادی به اشتباه در گور گذاشته می‌شدند.

داستان واقعی ارواح: ارواح مهربانی که عمارت پیتوک را تحت نظر دارند